غزل شماره 61 حافظ ( صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست ... )

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست. و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست. من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست. دل صنوبریم همچو بید لرزان است

تفسیر غزل حافظ / صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

از حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست ، قلب صنوبری من مثل درخت بید لرزان است . یعنی از حسرت قد و بالای موزون جون صنوبر دوست ، دلم چون بید می لرزد .

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را

دیوان حافظ/صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

اگر بسوی من اری پیامی از بر دوست و گر چنانکه دران حضرتت نباشد بار: برای دیده بیاور غباری از در دوست من گدا و تمنّای وصل او هیهات: مگر بخواب ببینم خیال منظر دوست دل صنوبریم همچو بید لرزان است

غزل ۰۶۱- صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

(۴) من بی‌نوا و آرزوی دیدا او!؟ این امر محالی است. مگر اینکه او را در خواب ببینم. (۵) دل مخروطی شکل من از حسرت دیدار اندام چون صنوبر دوست مانند بید به خود می‌لرزد.

غزل شماره ۶۱ حافظ: صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست دل صنوبریم همچو بید لرزان است

غزل شماره ۶۱ حافظ: صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست دل صنوبریم همچو بید …

غزل شماره ۶۱

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست. و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست. من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست. دل صنوبریم همچو بید لرزان است

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

او به شدت دلتنگ و گدای عشق دوست است و حسرت دیدنش را می‌کشد. دلش به شدت لرزان و پر از غم است و همچنین به ارزش دوستی اشاره می‌کند که برایش بسیار مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

شرح و تفسیر غزل شماره 61 دیوان حافظ شیرازی

از حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست ، قلب صنوبری من مثل درخت بید لرزان است . یعنی از حسرت قد و بالای موزون جون صنوبر دوست ، دلم چون بید می لرزد .

غزل شماره ۶۱ : صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست. دل صنوبریم همچو بید لرزان است ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست. اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست